|
30 / 3 / 1393برچسب:, :: 4:1 :: نويسنده : ☼admin)suzy)
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بیجیب خود نمیکردی سفر این سفر راه قیامت میروی تنها چرا
شعر از: استاد شهریار ![]()
29 / 3 / 1393برچسب:, :: 18:11 :: نويسنده : ☼admin)suzy)
دیدی كه سخت نیست تنها بدون مـن؟
![]()
28 / 3 / 1393برچسب:, :: 20:2 :: نويسنده : ☼admin)suzy)
راحت بخواب اي شهرآن ديوانه مرده است ![]()
28 / 3 / 1393برچسب:, :: 3:58 :: نويسنده : ☼admin)suzy)
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم ! چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی؟ گر بیایی دهمت جای! گر نیایی کشدم غم ! من که بایست بمیرم چو بیایی چو نیایی ! ![]()
27 / 3 / 1393برچسب:, :: 5:6 :: نويسنده : ☼admin)suzy)
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم در رگ پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم صد قمار عشق یک جا باختم عشق لیلا در دلت انداختم
کردمت آوارهء صحرا نشد گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
شعر از: مولانا ![]()
27 / 3 / 1393برچسب:, :: 2:49 :: نويسنده : ☼admin)suzy)
هر روز عمرم از دیروز بدتره
![]()
20 / 3 / 1393برچسب:, :: 18:53 :: نويسنده : ☼admin)suzy)
یک فلاسک چای و یک رودخانه که اعتماد به نفسش ![]()
20 / 3 / 1393برچسب:, :: 18:49 :: نويسنده : ☼admin)suzy)
همیشه میگفت سیگاری نشی مثل من ![]()
20 / 3 / 1393برچسب:, :: 17:31 :: نويسنده : ☼admin)suzy)
یک حبه قند در فنجان قهوه تلخ... شیرین نمیشود.. دو حبه قند... در فنجان قهوه تلخ... شیرین نمی شود. سه حبه قند،چهار،پنج . . . اصلا" تو بگو یک دنیـــــا قند در این دنیای تلخــــــ نه... اگر تو نباشـــی فال این زندگـــی شیرین نمیشود!!!
![]()
20 / 3 / 1393برچسب:, :: 17:22 :: نويسنده : ☼admin)suzy)
و من هنوز عاشقتم انقدر که میتوانم هرشب بدون انکه خوابم بگیرد از اول تا اخربی وفایی هایت را بشمارم و دست اخر همه را فراموش کنم انقدر که میتوانم اسمت را، روی تماما ابرهای دنیا بنویسم و باز هم جا کم بیاورم. انقدر که میتوانم شب ها طوری به یادت گریه کنم که خداوند جایم را با اسمان عوض کند! و من هنوز عاشقتم انقدر که میتوانم چشم هایم را ببندم وخیال کنم...: هنوز دوستم داری.... ![]() ![]() |